جریان انقلاب در دوران رهبری امام در دهه اول پس از پیروزی با فتنه های متعددی روبه رو شد. گروهی در کردستان، جماعتی در آذربایجان، عده ای در خوزستان بعضی در شمال ایران و برخی از نقاط دیگر که یکی پس از دیگری شکست خوردند
عناصر تشکیل دهنده فتنه سال 60 از زوایای مختلف با یکدیگر اختلاف هم داشتند که مباحث متعددی را شامل می گردد. اما در یک موضوع اساسی با هم اشتراک داشتند و آن اینکه اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند. به طور کلی سه دسته در برابر نظام جمهوری اسلامی صف آرایی کردند:
-1 جریانی که با خط مشی لیبرال، ملی گرا، نهضت آزادی و هوادار مصدق بودند اما در سیر جریان انقلاب در سال 57 خود را با امام همراه کردند تا اینکه در آستانه پیروزی انقلاب به عنوان نخست وزیر دولت موقت از امام حکم گرفته و در رأس دستگاه های اجرایی کشور و انقلاب قرار گرفتند که در روند کاری خود با ناکامی ها مواجهه شدند و پس از مدتی به این نتیجه رسیدند که باید راه و روش سیاسی دیگری را در پیش گیرند که از پشتوانه اجتماعی مردم برخوردار باشد و تحقق آن از طریق ورود به مجلس شورای اسلامی امکان پذیر بود و افراد مشهور این طیف مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان، سحابی، حاج سیدجوادی و غیره بودند که فراکسیون اقلیتی را در مجلس ایجاد کرده بودند و این جماعت امروزه به عنوان گروه ملی _مذهبی ها مشهور هستند.
-2 افرادی متفرق که سال ها در اروپا دنبال تحصیل و تحقیق و پژوهش بودند و خود را به عنوان نخبگان معرفی می کردند و هنگامی که امام در فرانسه مستقر بودند این اشخاص که به عبارتی از همان جنس اول بودند و نسل جوان تری محسوب می شدند تلاش کردند که خود را همراه امام معرفی کنند و از کنار آن دارای یک پایگاه اجتماعی مردمی شوند. این جریان سیاسی تشکیلات منسجمی از خود نداشتند و در تلاش بودند که با استفاده از موقعیت ها به هواداران خود سازمان بدهند. مشهورترین این اشخاص ابوالحسن بنی صدر بود که با اتخاذ راه و روش های متعدد سیاسی راه نفوذ را به دست آورده بود و هر چه زمان می گذشت محبوبیت اجتماعی او بیشتر تبلیغ می شد. با توجه به اینکه در کنار دولت موقت پست وزارت خارجه، عضویت در شورای انقلاب و وزارت اقتصاد را تجربه کرد و با برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری شرایط را مساعد تلقی کرد و با شگردهای فریبکارانه خود را وارد صحنه رقابت انتخاباتی کرد. او فقط حزب جمهوری اسلامی که در رأس آن شهید بهشتی بود مانع سر راه خود می دید. بنی صدر سعی کرد با راه اندازی روزنامه انقلاب اسلامی در برابر روزنامه جمهوری اسلامی ارگان رسمی حزب جمهوری اسلامی آرایش بگیرد و مواضع خود را از این طریق تبلیغ کند. افرادی هم که گرد او جمع شده بودند از جنس لیبرال ها، ملی گراها و غیره بودند بنی صدر مواضع خود را همسو و نزدیک ترین جریان به امام و انقلاب نمایان می کردند اما هرچه زمان می گذشت او در سخنرانی ها و اعلام مواضعی که می کرد چهره پنهان خود را نشان می داد.
-3 گروه های دیگری که در خارج از چارچوب نظام جمهوری اسلامی بودند و مواضع آنها در برابر امام و جریان انقلاب کاملاً متزلزل بود که معروف به جنبشی ها و موسوم به سازمان مجاهدین خلق که در واقع منافقین خلق بودند، در این ایام مطرح بودند. این گروهک دارای سوابق و تشکیلات منسجم تر بود و جوانان بسیاری را به عنوان هوادار و میلیشیا سازمان داده بود و هر چند روز یک بار به مناسبتی در خیابان ها و مراکز شهر، اجتماعاتی را ترتیب می داد و متکی به قوه قهریه با خط مشی مسلحانه و تهدید، قصد به دست گیری قدرت را داشت. به همین دلیل سلاح های زیادی را از پادگان ها ربوده بودند و در خانه های تیمی نگهداری می کردند و در عرصه سیاسی هم وارد صحنه می شدند که بتوانند جایگاه کلیدی نظام را در اختیار بگیرند و سر کرده آنها که اعلام کرد به قانون اساسی رأی نمی دهم و نداد با کمال پر رویی خود را نامزد کاندیدای ریاست جمهوری هم کرده بود که با واکنش انقلابیون مواجه شد و یک شکست سیاسی برای او محسوب شد.
در سال 59 هر چه زمان جلو رفت، این سه جریان خود را به یکدیگر نزدیک تر کردند که عدم اعتقاد به ولایت وجه مشترک همه آنها بود، تا اینکه در اسفند 59 یک مثلث شومی را شکل داده بودند که در واقع جبهه متحد ضد انقلاب در پایتخت بود. این سه جریان هنگامی روی خط توافق قرار گرفتند که بنی صدر به عنوان رئیس جمهور در انتخاب نخست وزیر با نمایندگان مجلس وارد چانه زنی شد. بنی صدر روی کسانی دست می گذاشت که مورد حمایت جماعت سه جریان مذکور بودند. بنی صدر پس از به دست گیری قدرت ریاست جمهوری مجموعه ای را تحت عنوان دفتر هماهنگی با رئیس جمهور راه اندازی کرده بود و با همه جریان های همسوی خود اقدام به برنامه ریزی ها کرد که بارزترین تجمعات جنجالی و غائله برانگیز آن در روز 14 اسفند 59 به مناسبت سالروز مرگ محمد مصدق بود. اینها به گمان اینکه 11 میلیون رأیی را که در انتخابات ریاست جمهوری به بنی صدر داده اند از طریق شبکه های سیاسی - اجتماعی خودشان کسب کرده اند در حالی که این یک توهم بیش نبود و اتکا به همین توهم بود که آنها را وارد فاز تندتری علیه نظام کرد و به اتفاق یکدیگر طرح براندازی نظام را در دستور کار خود قرار دادند و به عبارتی آنهایی که خط مشی مبارزاتی سیاسی را برای خود اتخاذ کرده بودند ناگهان در دام جریان موسوم به مجاهدین خلق گرفتار آمدند که تحت عنوان «شورای مقاومت» علیه امام، انقلاب و نظام به فاز نظامی و جنگ مسلحانه کشیده شدند و 30 خرداد 1360 اقدام به آتش افروزی، ترور و آدم کشی و ... کردند که با بمب گذاری در مرکز حزب جمهوری اسلامی شخصیت های طراز اول نظام از رئیس دیوان عالی کشور یعنی شهید بهشتی گرفته تا 27 نماینده مجلس از قبیل شهید محمد منتظری، شهید عبدالحمید دیالمه، شهید حقانی، شهید شرافت و وزرایی چون عباسپور، قندی، کلانتری و تعدادی دیگر از معاونان که از کابینه شهید رجایی بودند به شهادت رسیدند. این انفجار در واقع یک شبه کودتا تلقی شد. افرادی که در مجلس به عنوان نماینده مردم در هواداری این جریان بودند حداقل انفجار حزب جمهوری را هم محکوم نکردند. بنی صدر و برخی از هوادارانش در خانه های تیمی مخفی شدند تا چگونگی اوضاع را ببینند. هنگامی که استقبال گروه گروه مردم را در تشییع جنازه شهدا در حزب جمهوری مشاهده کردند به این واقعیت پی بردند که پایگاه اجتماعی در بین مردم ندارند، این گونه بود که راه فرار و گریز را در پیش گرفتند و همچنان در توهم به قدرت رسیدن باقی ماندند و بعدها هم هر جریانی با این روش به صحنه وارد شد به همان سرنوشت مبتلا گردید. در ماجرای فتنه ای در سال 78 سه جریان متصل به هم که شامل مجمع، مشارکت، مجاهدین انقلاب در گرد رئیس جمهور حلقه زدند و غائله 18 تیرماه همان سال را به پا کردند دچار سرنوشتی شدند که از هیچ پایگاه اجتماعی برخوردار نبود و حتی برای ورود به شورای شهر هم رأی نیاوردند و اقداماتی که در مجلس ششم انجام دادند با عدم استقبال مردم شکست خوردند و بار دیگر در سال 88 در انتخابات دهمین دوره گرفتار توهم پیروزی آنها را به سمتی برد که چهره پنهان شده 20 سال سکوت نشان داده شد و معلوم گردید که هیچ اعتقادی به ارزش های اسلامی، به خصوص تبعیت از ولی فقیه ندارند و اقدامات آنها خالصاً و مخلصاً برای خدا نبود، اگر بود این غائله ها و آشوب ها را برپا نمیکردند.